سازنده ی برنامه ی تقویم تاریخ رادیو سالهای کودکی ما آغاز موسيقي “زمان” از گروه پینک فلوید را برای شروع برنامه برگزیده بود. خیلی در خاطره ها مانده است.
اما “زمان”فارغ از هر گذشته و حس و حال دیگری، برایم دوست داشتنی است. با موسیقی پاپ کمتر ارتباط برقرار می کنم. اين نوع از موسیقی همیشه برایم ملودی شنیدنی ندارد مگر اشعارش جذاب باشد. بگذریم که برخی قطعات پاپ اصلا شنیدنی هستند فارغ از کلام . وقتی جایی خلوت باشد که صدای موسیقی مزاحم کسی نباشد شنیدن موسیقی پینک فلوید با کیفیت خوب و صدای بلند حس ما را به بازی می گیرد. البته پینک فلوید از اين رو برایم جذاب بوده که مسیر متفاوتی در اشعارش وجود دارد. به نظرم اگر کسی موسیقی پاپی بخواهد که چیزی بیشتر از ترانه هاي عاشقانه ي عاميانه در بر داشته باشد پینک فلوید گزینه ی خوبی است. “زمان ” یکی از آن کارهایی است که هم ملودیش بی کلام زیباست و هم متن کلامی قشنگی دارد. انتخاب این قعطه باز همان دلایل پیشین را دارد. یک علاقه ی شخصی.
پینک فلوید این کار را برای کشور خودش خوانده است. برای مردم خودش. اما برای مردم امروز ما هم خوانده است! مردم کشور ما.
The Time : Syd Barrett
زمان: سید بارت
Ticking away the moments that make up a dull day
لحظههای یک روز ملال آور میگذرند و دور میشوند
Fritter and waste the hours in an offhand way.
در یک روز شتابزده، ساعتها تکه تکه و تلف میشوند
Kicking around on a piece of ground in your home town
در تکه زمینی در زادگاهت پرسه میزنی
Waiting for someone or something to show you the way.
در انتظار کسی یا چیزی هستی راهی به تو نشان دهد.
Tired of lying in the sunshine staying home to watch the rain.
از لم دادن در آفتاب خسته ای و در خانه مانده تا باران را ببینی.
You are young and life is long and there is time to kill today.
تو جوانی و زندگی طولانی است و اکنون زمان وقت کشی است.
And then one day you find ten years have got behind you.
و سرت را بجنبانی ده سال را پس سر گذاشته ای.
No one told you when to run, you missed the starting gun.
کسی شروع دویدنت را به تو نگفت، تو صدای تپانچهی شروع را نشنیدی.
So you run and you run to catch up with the sun but it’s sinking
می دوی و می دوی تا خورشید را در دستانت بگیری اما آن غروب می کند.
Racing around to come up behind you again.
می چرخد و از پس سرت باز می گردد.
The sun is the same in a relative way but you’re older,
خورشید همان است که بوده اما تو پیرتری.
Shorter of breath and one day closer to death.
نفس سخت تر بر می آید و به مرگت یک روز نزدیک تر شده ای.
Every year is getting shorter; never seem to find the time.
از سالهای عمرت کاسته می شود اما گمان نمی رود زمان را فهمیده باشی.
Plans that either come to naught or half a page of scribbled lines
آنچه در سر داری هیچ است و تکه صفحه ای است درهم و برهم.
Hanging on in quiet desperation is the English way
آویزان ماندن در نومیدی خاموش روش انگلیسی است
The time is gone, the song is over,
زمان گذشت، آواز به سرآمد،
Thought I’d something more to say.
در تصورم چیزی بیش از این است برای گفتن.
انچه در سر داری هیچ است و تکه صفحه ای است درهم برهم …
این قسمت خیلی عالی بود
ممنون 🌹
خیلی عالی بود خیلی پرمحتوا تابه حال این سبک موسیقی گوش نکرده بودم واقعا عالی